سرداری که حلقه فرماندهان شهید را کامل کرد /چند سال جنگ، چند ماه فرماندهی، چند دقیقه زندگی
تاریخ انتشار: ۲۵ اسفند ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۹۵۵۶۱۱
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، «فرماندهای که ابتکار عمل نداشته باشد، تسلیم است…» این حرف عباس کریمی در یکی از دستنوشتههایی است که از او باقی مانده. فرماندهای که راز هستی را فهمیده بود که بدون ابتکار عمل راهی جز شکست نیست و تسلیم نشد. فرماندهی بعد از متوسلیان و همت -دو چهره شکوهمند جنگ ایران و عراق- کار سادهای نبود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بنا به روایت جماران، از چند روز پیش از شروع عملیات بدر و به خصوص در شب عملیات، آنقدری فعالیت کرده بود که ساعاتی قبل از لحظه رهایی نیروها که وقت هدایت از پشت بیسیم بود، از حال رفت. وقتی به هوش آمد و متوجه به خط زدن لشکر و استقرار نیروها شد، بلند شد و هرچه اصرارش کردند که نرود، رفت وسط معرکه بدر، صحنه را فرماندهی کرد و دیگر راضی نشد تا به عقبه تاکتیکی لشکر برگردد.
فشار دشمن برای پس گرفتن خطی که بچههای لشکر ۲۷ حضرت رسول تصرف کرده بودند اوج گرفته بود. ستون تانکها به سمت خط میآمد و هر تانکی که با زحمت منهدم میشد، بلافاصله تانکی دیگر جایگزین میشد. در شرایطی که تعداد قابل توجهی شهید و مجروح شده بودند، یک آن، فرمانده، دید نیروها عقب کشیدند. عباس کریمی، زیر آن آتش سنگین که کسی جرات نمیکرد سرش را از خاکریز بالا بیاورد، رفت و روی سینهکش خاکریز با سری افراشته ایستاد و شروع کرد بر سر نیروهایی که در حال عقب نشینی بودند، فریاد زدن که: برگردید، خطی که با خون گرفتیم را تحویل دشمن ندهید، برگردید... ایستادن عباس روی خاکریز شاید دو یا سه دقیقه طول کشید، اما آدمها گاهی یک عمر زندگی میکنند برای چند دقیقه، برای چند لحظه. که وقتی نیروهایش دیدند فرمانده زیر آتش آنطور ایستاده، لحظهای در برگشتن تردید نکردند.
روزهای آخر اسفند بود، عملیات بدر، شبیه به خیبر، گره خورد بود و نشد آنطور که باید. حلقه فرماندهان شهید لشکر پایتخت هم انگار باید تکمیل میشد. علی مژدهی راوی لشکر در عملیات بدر، دقایق ماقبل شهادت عباس کریمی در ۲۳ اسفند ۶۳ را روایت میکند:
«حاج عباس با عقب در تماس بود و از آنها میخواست که نیروی تازه نفس بفرستند. قرارگاه هم به او گفت: یک یگان از ارتش قرار است جایگزین شما در منطقه شود تو برگرد عقب. اما حاج عباس گفت: من عقب نمیآیم. بالاخره بعد از بحث و گفتگو فرماندهان ارتش آمدند و حاج عباس برای توجیه آنها رفت. پشت سر او، سعید سلیمانی هم آمد. ۱۵۰ متر که راه رفتم یک سنگری وجود داشت که دو نفر از بچهها داخلش بودند. از سنگر بیرون آمدند و دو فرمانده ارتشی و ما وارد سنگر شدیم. حاج عباس توضیحات لازم را به آنها داد. وقتی جلسه تمام شد ابتدا فرماندهان ارتش از سنگر خارج شدند، بعد حاج عباس و سعید سلیمانی و پشت او من که میخواستم بیرون بیایم و نیمه از بدنم هم حتی از سنگر خارج شده بود که یک خمپاره آمد و در آب خورد. به نظرم آمد که یک ترکش به سر حاج عباس اصابت کرد. که حاجی یک پیچ خورد و به زمین افتاد. سعید سلیمانی همیشه یک تکه کلام داشت که میگفت یاحسین شهید. آمد بالای سر حاج عباس، یک چفیه روی صورت حاجی انداخت که بچهها او را نبینند. دو زانو نشست و فریاد زد: یاحسینِ شهید، یاحسینِ شهید»
آدم گاهی یک عمر زندگی میکند، برای چند دقیقه... برای چند لحظه...
«من سالهای سال مُردم
تا اینکه یک دم زندگی کردم
تو میتوانی یک ذره
یک مثقال
مثل من بمیری؟»
۲۷۲۱۸
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1884320منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: دفاع مقدس جنگ تحمیلی شهدا شهید عباس کریمی عباس کریمی حاج عباس برای چند بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۹۵۵۶۱۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اتفاق باورنکردنی که باعث شد مورایس مسلمان شود | او گفت میخواهم مسلمان شوم، باید از کجا شروع کنم؟ | ماجرای مشاور مذهبی با آشنایی کامل به زبان انگلیسی
به گزارش همشهری آنلاین، به نقل از ورزش سه، مربی پرتغالی سپاهان، به لحاظ اخلاقی بیتردید یکی از متفاوتترین مربیان خارجی است که در سالهای اخیر به فوتبال ایران آمده است. فارغ از آرامش و ادبیات مودبانهای که او در برابر سوالات غالباً چالشی، یکی از ویژگیهای قابل تحسین او، علاقهای است که نسبت به فرهنگ، هنر و موسیقی ایرانی بروز میدهد. این طرز تفکر، دقیقاً نقطه مقابل برخی مربیان اروپایی است که حتی با وجود سالها حضور در ایران، نگاه بالا به پایین و اظهارنظرهای توأم با نیش و کنایه را حفظ میکنند.
حادثهای که زندگی مورایس را تغییر دادبه گفته برخی نزدیکان این مربی، ماجرای عجیبی زندگی او را تحت تاثیر قرار داده است. ماجرایی که کمتر درباره آن صحبت شده است.
او پیش از اینکه پیشنهاد سپاهان را بپذیرد و به ایران سفر کند، در یک سانحه رانندگی دچار وضعیتی شبیه بیهوشی و کما میشود و پس از بهبودی، نوع نگاه وی به زندگی به کلی متفاوت شده است.
میخواهم مسلمان شوماما آنچه مدیران باشگاه سپاهان را شگفت زده کرد، این بود که مورایس چندی پیش به باشگاه مراجعه کرده و میگوید: «من میخواهم مسلمان شوم. باید از کجا شروع کنم؟»
به منظور راهنمایی این مربی پرتغالی، ابتدا از طریق بخش فرهنگی باشگاه سپاهان، مسائلی در خصوص عرف، شرع و قانون در ایران و دین اسلام برای وی توضیح داده شده و بلافاصله مقدمات شرعی تشرف مورایس به دین مبین اسلام انجام شده است. وی همچنین در محضر یکی از علما، شهادتین را به زبان جاری ساخته و شرعا مشرف به دین اسلام شد و شیعه گردیده است.
نکته دیگر اینکه به موازات این اقدامات، یک مشاور مذهبی با آشنایی کامل به زبان انگلیسی در کنار وی، فرایند آشنایی و آموزش مبانی اعتقادی و نیز پاسخگویی به سوالات مورایس را برعهده داشته است.
از مدتها قبل زمزمههایی مبنی بر ازدواج قریب الوقوع ژوزه مورایس با یک بانوی ایرانی در جریان بود. موضوعی که همراه با خبر تشرف او به دین اسلام، پررنگتر شد و رسانهها نیز درباره آن صحبت کردند.
در این خصوص گفته میشود مسائل شرعی ازدواج مورایس با همسر ایرانیاش اتفاق افتاده و طی چند روز آینده این مراسم به صورت رسمی برگزار میشود.